کلاس درس سردار سلیمانی سرمشق همدلی جوانان/ دانشآموزانی از جنس شهید فهمیده در میدان نبرد با کرونا
تاریخ انتشار: ۵ اردیبهشت ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۷۷۱۰۸۱۲
ایثار و حماسه آفرینی بسیجیان در سیلها، زلزلهها و در حوادث مختلف هیچ گاه از اذهان فراموش نمیشود، حضور بسیجیان در کنار مدافعان سلامت بار دیگر نقش مهم این نیروی مردمی را به جامعه یادآوری کرد.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از بلاغ، این روزها که کرونا امان مردم را بریده و جمع زیادی را خانهنشین کرده است، هستند خادمانی که در کنار قهرمانان سلامت مخلصانه، بیادعا و بدون آنکه چشمداشتی مادی داشته باشند به نبرد با کرونا مشغولاند؛ خادمانی که خدمتشان یادآور روزهای قشنگ و زیبایی است که نه بارها و صد بار بلکه هزاران بار در این سرزمین تکرار شده است؛ یادآور روزهای همدلی، ایثار و از خودگذشتگی دفاع مقدس
در ناحیه مقاومت بسیج شهرستان سوادکوه همه در تکاپو هستند، برخی کمکم از راه میرسند با لباسهای خاکی، سبز، گان پوشها، چهرهها زیر ماسک پنهان شده است، هر کدام در گوشهای برای میدان رزم مجهز میشوند؛ عدهای اسحلهها را آماده شلیک میکنند (سمپاشها پر از محلول میشود) برخی دیگر در ماشینهای جنگی نوین جای میگیرند، چند نفر پرچم ایران، یا ابوالفضل، یا صاحبالزمان(عج) را به دست گرفتهاند، با آمادهباش فرمانده، دستهدسته همه به صف میشوند، گروهانها شکل میگیرند و در ستونی به بلندای یک گردان صف میبندند و آماده حرکت میشوند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مبارزه با «کرونا» جلوهای دیگر از عظمت رزمندگان اسلام
با اخلاص و بدون هیچ چشمداشتی پا در راه نبرد گذاشتهاند، تماشای کارزار امروز در عرصه مبارزه با «کرونا» ناخودآگاه جلوهای دیگر از عظمت و بلندی طبع و نظر رزمندگان اسلام در جبهههای آن روز دفاع از میهن را آشکار کرد.
ایثار و حماسه آفرینی بسیجیان در سیلها، زلزلهها و در حوادث مختلف هیچگاه از اذهان فراموش نمیشود، حضور بسیجیان در کنار مدافعان سلامت بار دیگر نقش مهم این نیروی مردمی را به جامعه یادآوری کرد.
همانطور که در حال عکاسی هستم نوجوان ریز نقشی را می بینم، ماسک مشکی صورتش را قاب گرفته، فقط یک اسم در ذهنم میدرخشد حسین فهمیده از نسل چهارم..
کنارش قرار میگیرم نامش را میپرسم با صدای آهسته پاسخ میدهد حسین غفاری، اسم وفامیلش بر روی لباس رزمی که بر تن کرده حک شده، بیتوجه به من سم پاش را بر میدارد و از محلول ضدعفونی پر میکند، آفتاب بیامان میسوزاند، حسین در ابتدای صف گردان قرار میگیرد و آماده حرکت میشود.
*شرکت نسل چهارم در جهاد بیولوژیک
امروز افتخار این را داشتم که با یک نوجوان گفتوگو داشته باشم که سالها پیش نمونه آن در روایتهای هشت سال دفاع مقدس خوانده بویم که با هر سختی ممکن که به دلیل کم بودن سن، مانع از اعزام آنها به جبهه بودند، تمام موانع پیش رو را کنار میزدند و در نهایت به آرزوی خود که حضور در جبهههای حق علیه باطل بود میرسیدند، حسین امروز نسل چهارم از همان روزها است، با وجود مخالفت و نگرانی مادر در جهاد بیولوژیک شرکت کرده است.
حسین 12 سال دارد، فرزند نخست خانواده است میگوید یک سال و نیم پیش ازطریق سوی مسجد جامع شهر در بسیج نامنویسی کرده؛ دایی حسین خود را با دست نشان میدهد و او را به عنوان الگو خود معرفی می کند.
حسین از کرونا نمیترسی؟ چرا در این رزمایش شرکت کردهای؟
نه نمیترسم، به خاطر مردم آمدهام تا بجنگم، چشمانش به صف گردان است تا جا نماند، وزن سمپاش که اسحله این روزها است در دستش از وزن خودش بیشتر است اما محکم در دست گرفته تا اقتدار خود را به رخ بکشد.
*تلاش جهادگران جبهه سلامت برای کمک به همنوع
همانند دیگر هم رزمان در میانه دود اسپند از زیر قرآن رد میشود، هر کس برای کمک به همنوع خود شتاب میکند، انسان به شوق و تلاش این جهادگران غبطه میخورد که در این رزمایش، سخت مشغول به مبارزه هستند و چه زیبا معنای با هم بودن و کمک به همنوع در شرایط سخت را تداعی میکنند، زبان هم از بیان و توصیف این ایثار و همدلی قاصر است، ولی شاید بتوان قطرهای از این دریای نوعدوستی را در قالب کلمات شرح داد و توصیف کرد، عملیات با رمز یا صاحب الزمان(عج) آغاز میشود.
گردان در صف منظم به میدان شهر زیراب میرسد این گروه 70 نفری به گروههای کوچکتر تقسیم میشوند و هر گروه به سوی یک منطقه شهری جهت مبارزه حرکت میکند، مغازهها تک به تک ضدعونی میشود، گروهی وارد کوچهها میشود تا امید را به خانوادهها برگردانند، امید یکی از مهمترین قدرتهای نرم ملتها و دولتها خصوصاً در شرایط بحرانی است، امید صبر میآورد و صبر تاب آوری را افزایش میدهد.
خورشید درست وسط آسمان میتابد، چند نفری از سربالایی سختی بالا میروند و با ضدعفونی درهای سخت آهنی کمک حال مدافعان سلامت که در خط مقدم مبارزه با این ویروس منحوس هستند، چند قدم به سمت در روبهرویی برمیدارند، صدای آشنا موذن که نسیم آن را تا دورترین نقطههای شهر میبرد، در شهر میپیچد، گردان دست از کار میکشد و راهی نماز میشوند.
بعداظهر گردان راهی شهر پلسفید میشود، حسین هنوز نقش اول ایفا میکند و با وجود ریز نقشی خستگیش را زیر ماسک پنهان میکند، حسین در مرکز شهر وارد مغازهها میشود با وسواس و آرامشی عجیب ضدعفونی را ادامه میدهد بزرگ مرد کوچک خستگی ناپذیر میجنگد.
فرصت را مغتنم میشمارم و شماره مادر حسین را از دایی وی میگیرم تا گفتوگویی با مادر رزمنده نسل چهارم انقلاب داشته باشم، همانطور که پشت خط منتظرم تا مادر این نوجوان پاسخ دهد با چشم حسین را دنبال میکنم سعی دارد از رزمندهها پیشی بگیرد تا در مبارزه علیه کوید 19 جا نماند.
*نوجوانی که هنوز لباس مشکی شهادت سپهد قاسم سلیمانی را بر تن دارد
بعد ازاحوال پرسی و معرفی خودم از فهمیه بابایی مادر حسین میپرسم چگونه رضایت دادی فرزندت در این روزها در رزمایش شرکت کند؟
ترس دارم، نگران سلامتی حسین هستم اما نمیتوانم مانع علاقمندی حسین برای حضور در رزمایش شوم ، شب گذشته تمام درسها را خوانده تا بتواند صبح در رزمایش شرکت کند، همیشه در خانه میگوید دوست دارم جزء مدافعان حرم باشم.
هنوز لباس مشکی شهادت سپهد شهید حاج قاسم سلیمانی را بر تن دارد، اتاقش را سیاه پوش کرده و معتقد است حاج قاسمها به خاطر دفاع از ما و وطن به شهادت رسیدند و ما باید راه حاج قاسم سلیمانی را ادامه دهیم، پسرم، دایی خود را الگو قرار داده و هر روز از دایی میخواهد هر گاه رزمایش یا برنامهای دارند او را خبر کند.
خانم بابایی ادامه میدهد: حسین در چند مرحله ضدعفونی و گندزدایی محله به محله شرکت کرده است، پدر حسین صافکار خودرو است، من و پدرش از انتخاب حسین خوشحالیم و امیدوارم در بزرگسالی حسین در همین راه و هدف گام بردارد با مادر خداحافظی میکنم.
آثار خستگی در چهره حسین نمایان میشود، به طرفش حرکت میکنم به دستهایی مینگرم که فردا این دستها ستونهای تناور ایستادگی این سرزمیناند، فردا از آن او است، امروز روزاو است و همیشه برای او است.
*ایثار، غیرتمندی و روحیه سلحشوری در بین قشر نوجوانان
سیدموسی حسیننژاد فرمانده ناحیه مقاومت بسیج سوادکوه، درحاشیه رزمایش بیولوژیک شهرستان سوادکوه، با بیان اینکه این رزمایش به استعداد یک گروهان و در 3 شهر پلسفید، زیراب و آلاشت شهرستان سوادکوه انجام میشود و از جمله بخشهای این رزمایش به محلول پاشی خودرویی، سمپاشی و توزیع محلول ضدعفونی کننده اشاره کرد.
وی از روحیه غیرتمندی و سلحشوری جوانان و نوجوانان در رزمایش بیولوژیکی تجلیل کرد و آن را تعبیر فرموده رهبری و پیام بارزی برای دنیای متمدن امروز دانست و افزود: میتوان دید که اینها که خود را کدخدای دنیا میدانند، هیچ ندارند و این انقلاب اسلامی است که پیام همدلی را به دنیا مخابره میکند و نمونه آن را در سوادکوه میبینیم.
حسیننژاد با اشاره به اینکه ایثار، غیرتمندی و روحیه سلحشوری در بین قشر نوجوانان خود را نشان داده است ادامه می دهد: این روحیه از علاقه به شهداء و امام شهدا نشات می گیرد،علیرغم تبلیغات مسموم دشمن جوانان و نوجوانان با یک روحیه سلحشوری و تفکر بسیجی در میدان حضور دارند.
خورشید در حال جان دادن است، ویروس کرونا هرچند جامعه را دچار نگرانیهایی کرده اما باعث شده تا همدلی، همراهی و یکدلیهای دوران هشت سال دفاع مقدس دوباره در جامعه نمود پیدا کند و هرکسی درهر لباسی به نحوی سهمی در کنترل و از بین بردن این ویروس ایفا کند و نوجوانان یکی از اصلیترین قهرمانان دوران جنگ هستند که با سن و سال کمشان حماسهها میآفرینند.
فرقی نمیکند، «بهنام محمدی» باشی، «محمدحسین فهمیده» باشی، «سهام خیام» باشی، یا یکی از همه این نوجوانهایی که حتی اسمشان را هم نمیدانیم.
*دانشآموزانی از جنس حسین فهمیده
دنیا به اندازه نوجوانی همه آنها صبر کرده است، حالا نوبت این نوجوانان است، باید پیشانی نوشت دنیا را عوض کرد، بهترینها را برای ایران رقم میزنند، دشمنان باید بدانند جای جای سرزمین پهناور ایران، دانشآموزانی از جنس حسین فهمیده هم چنان وجود دارند که با تفکر بسیجی و انقلابی خود، هم در صحنههای حساس حضور داشته و هم در سنگر علم و دانش، تلاشی جهادی دارند.
اگر امروز بدون نیاز به ابرقدرتهای دنیا روی پای خود ایستادهایم و پیشرفت داریم، برای این است که نوجوانان و جوانان ما راه شهدا و ایثارگران را ادامه داده و آنها را الگوی خود قرار میدهند، حسین غفاری در رفتارهای دایی الگوهای جهادی چون سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و سیدروحالله عمادی را یافته و با الگوپذیری و سرمشق قرار دادن شهدا حسین را روی کره خاکی، همانند ستاره، به ظاهر کوچک ولی بسیار پرنور است که با قلب کوچکش تمام هستی خود به میدان نبرد آورده است.
انتهای پیام/
منبع: دانا
کلیدواژه: قاسم سلیمانی حسین فهمیده نسل چهارم حاج قاسم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.dana.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «دانا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۷۷۱۰۸۱۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ماجرای علاقه زیاد سردار سلیمانی به نوه اش، عسل /زینب گفت ببین یه ذره بچه داره من رو تهدید میکنه!
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، بنابر آنچه که فارس روایت کرده است، علاقه حاج قاسم به نوهها باعث شده بود که کسی جرئت نداشته باشد در خانه حاجی چیزی به آنها بگوید. گاهی که بچهها حسابی شلوغ میکردند و زینب دعوایشان میکرد، میگفتند: «میریم به بابا حاجی میگیما!» زینب هاج و واج به بقیه نگاه میکرد و میگفت: «ببین یه ذره بچه داره من رو تهدید میکنه.» یک بار که در حسینیه امام خمینی(ره) بیت رهبری مراسم روضه بود، آنها هم خانوادگی دعوت شدند. بچهها کوچک بودند. ۵ـ۴ سالشان بیشتر نبود.
هر قدر عروس حاجی اصرار کرد که «بذارین من نیام. میترسم این بچهها خراب کاری کنن زشت بشه!» حاجی قبول نکرد. میگفت: «چه خراب کاریای؟ خب بچه برای همین کارهاست دیگه. باید بذاری بچه بازیش رو بکنه.» با اصرارهای حاجی، همگی با هم رفتند. روضه که تمام شد و شام آوردند، شیطنت بچهها گل کرد. قورمه سبزی را با دست برداشته بودند و راه میرفتند و همه جا میریختند. دیگر کسی حریف آنها نمیشد.
زینب به خانمی که انتظامات آنجا بود، گفت: «لطفاً بچهها رو دعوا کنین بگین بشینن.» خانم به مانیتور که تصویر حاج قاسم را کنار حضرت آقا نشان میداد، نگاهی انداخت و گفت: «آخه زینب خانوم! من جرئت نمیکنم دعواشون کنم.» زینب گفت: «خب خودم دارم میگم بهتون دعواشون کن، بلکه آروم بگیرن.» با اصرارهای زینب خانم، انتظامات به سمت عسل که نوه محبوب حاجی بود، رفت و گفت: «اگه اذیت کنی، دعوات میکنمها!» عسل این را که شنید، یکی از ابروهایش را که بین خانواده معروف بود به ابروی سلیمانی، بالا داد و گفت: «اون آقایی که توی تلویزیون داره نشون میده، بابا حاجی منه. میگم دعوات کنهها!»زینب خشکش زد. با تعجب به زن داداشش نگاه کرد. هر دو از این حرف عسل هم خندهشان گرفته بود و هم متعجب شده بودند.
خانم که سعی میکرد جلوی خندهاش را بگیرد گفت: «تو رو خدا من رو با حاج قاسم در نندازین.»
۲۷۲۱۹
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901128